جدول جو
جدول جو

معنی شاه چینی - جستجوی لغت در جدول جو

شاه چینی
عصارۀ گیاهی که در چین می روید. خشک شدۀ آن را در طب قدیم برای تخفیف درد و ورم روی عضو می مالیدند
فرهنگ فارسی عمید
شاه چینی
عصارۀ گیاهی است چینی، و بعضی گویند حنای آنجا را با سرکه می سرشند وآن را شاه چینی می گویند، طلا کردن آن دردسر را ببرد، (برهان قاطع) (آنندراج)، نوعی از حنا، (غیاث اللغات)، حنا، (فهرست مخزن الادویه)، رجوع به شاه صینی شود
لغت نامه دهخدا
شاه چینی
عصاره گیاهی است چینی. توضیح بعضی گویند حنای چینی را با سرکه می سرشتند و آن را شاه چینی گویند و آن در طب قدیم برای رفع درد سر به کار می بردند
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شانه بینی
تصویر شانه بینی
فال گیری با استخوان شانۀ گوسفند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خاک چینی
تصویر خاک چینی
نوعی خاک از اقسام خاک رس که بیشتر آن از کائولینیت تشکیل یافته و چون خوب قالب گیری می شود و با پخته شدن در آتش سفید می شود، برای ساختن ظروف به کار می رود
فرهنگ فارسی عمید
نام جد ابوحفص عمر بن احمد بن عثمان بن احمد بن محمد بن ایوب بن ازداد واعظ معروف به ابن شاهین که جدّ مادری او احمد بن محمد بن یوسف بن شاهین شیبانی بغدادی است، و ابوحفص مردی مورد ثقه بوده است که از عده ای روایت کرده و عده ای نیز از او نقل کرده اند و دارای آثاری نیز بوده، در سال 297 هجری قمری بدنیا آمده و در سال 385 هجری قمری درگذشته است، (لباب الانساب ج 2 ص 9)
نام ابوحفص عمر بن احمد بن محمد بن حسن بن شاهین الفارسی الشاهینی السمرقندی، در سمرقند بدنیا آمد و در همانجا بسال 454 هجری قمری درگذشته است و عده ای نیز از او روایت کرده اند، (لباب الانساب ج 2 ص 9)
لغت نامه دهخدا
نام تیره ای از ایل کلهر (ایلات کرد ایران) و دارای 50 خانوار، (جغرافیای سیاسی کیهان ص 62)
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان خالصه بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان، دارای 280 تن سکنه، آب آن ازچاه و فاضل آب سراب نیلوفر، محصول آن غلات، حبوبات دیمی و لبنیات است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
دهی از دهستان بیلوار بخش کامیاران شهرستان سنندج، دارای 1430 تن سکنه، آب آن از رودخانه و چشمه، محصول آن غلات، لبنیات، توتون و تنباکو است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
دهی از دهستان شیان بخش مرکزی شهرستان شاه آباد، دارای 332 تن سکنه، آب آن از سراب شاهین، محصول آن غلات، حبوبات، صیفی و لبنیات است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(هَِ)
لقبی است که شعرای مصیبت سرای، حسین بن علی را دهند، لقبی که پیغامبر را دهند، لقبی که علی علیه السلام را دهند. (یادداشت مؤلف). شاه مردان. شاه نجف. شاه دلدل سوار، شاه زنبوران. امیر نحل. (مجموعۀ مترادفات ص 250)
لغت نامه دهخدا
شاه مردی، زمان و دورانی که شاه میرد، مرگ شاه، در شاه میریهای زمانهای انحطاط ایران قتلها و غارتهای بسیار روی میداد، (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(عُ بَ / بِ یِ)
نوعی از عشبه که ریشه اش در طب عوام بهترین داروی تصفیه کننده خون و ضد نقرس و بهترین داروی بیماری سیفیلیس شناخته شده است. این گونه عشبه در ژاپن و چین میروید، و در برخی کتب رویش آن را در کناره های خزر نیز ذکر کرده اند. (از فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(نَ / نِ)
عمل شانه بین. فالگیری:
خاطرش چون از غبار لشکر خط جمع نیست
هر دم از زلف پریشان شانه بینی میکند.
طاهرغنی (از آنندراج).
بمن تابت شانه گر شد دچار
مرا روز و شب شانه بینی است کار.
طاهر وحید (از بهار عجم)
لغت نامه دهخدا
(حَ سَ)
دهی از دهستان رستم بخش فهلیان و ممسنی شهرستان کازرون. دارای 740 تن سکنه. آب آن از رود خانه فهلیان. محصول آن برنج و حبوبات است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(حُ سَ)
گویندۀ شاه حسین، و ’شاه حسین’ خطابی است که شیعیان امام سوم را کنند در مراسم سوگواری خاصه آنگاه که شاه حسین گویان قمه و شمشیر بفرق خود زنند و این در روز عاشورا است. قمه زن روز عاشورا، و عوام شاخسینی بسکون خاء معجم و فتح سین گویند. (از یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(بَ)
دهی از دهستان بوانات بخش بوانات شهرستان آباده. دارای 90 تن سکنه. آب آن از قنات. محصول آن غلات، حبوبات و انگور است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان قاقازان بخش ضیاء آباد شهرستان قزوین، دارای 450 تن سکنه، آب آن از چشمه، محصول آن غلات و لبنیات است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
منسوب به شاه جان، نام مرو که پایتخت خراسان بوده است، (دزی ج 1 ص 717) : شمس المعالی دو هزار مرد از کردان شاهجانی بمدافعت او فرستاد تا او را از آن حدود ازعاج کردند، (ترجمه تاریخ یمینی)، رجوع به شاه جان شود
لغت نامه دهخدا
ظاهراً به پارچه های لطیفی که از مرو بدست می آمده است اطلاق شده و در قرن دهم این کلمه بطور مطلق به معنی قماش لطیف بکار رفته است، (دزی ج 1 ص 717 بنقل از لطایف ثعالبی ص 119)
لغت نامه دهخدا
(نَ / نِ)
عمل دانه چین
لغت نامه دهخدا
(عَ)
دهی است از دهستان علامرودشت بخش کنگان شهرستان بوشهر که در 95 هزارگزی جنوب خاور کنگان بر کنار راه مالرو اشکنان به پس رودک واقع شده. جلگه، گرمسیر و مالاریائی است و 548 تن سکنه دارد. آبش از چاه، محصولش غلات، خرما و تنباکو و شغل اهالی زراعت است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(کِ)
خاکی که برای چینی سازی بکار میرود و معادن آن اغلب در آذربایجان و بین قم و طهران یافت میشود
لغت نامه دهخدا
که شاه چیند، که شاه برگزیند و انتخاب کند، منتخب،
منتخب از ثمار، (یادداشت مؤلف)، چین اول از میوه و جز آن، بار اول که معظم میوه یا نیکوتر از آن چیده شود، چیدن برگزیدۀ میوۀ درختی را
لغت نامه دهخدا
لوح ها باشد تنک برنگ سیاه که از عصارۀ گیاهی کنند و از چین آرند و در دردسر بکار است و طرز استعمال آن این است که قرص را بسایند و گرد آن را بر مواضع دردناک پراکنند، (از ابن البیطار)، برگ آن تنبل (تنبول) و صمغ آن لبان است، (دمشقی)، گیاهی که به ذراعی بالای آن رسد با گلی سرخ و بیخ آن به زردک ماند جز آنکه بیخ شاه صینی رخواست، (یادداشت مؤلف)، عصارۀ حنای چینی و گویند عصارۀ ریوند است و به الوان مختلف می باشد بعضی برنگ صندل سفید و بعضی مایل بسرخی و بعضی مایل بسیاهی و بعضی مایل بزردی، (مخزن الاویه)، تیره گیاهی است چینی که برای دردسر نافع است، (از دزی ج 1 ص 717)، رجوع به شاه چینی شود
لغت نامه دهخدا
درو کردن علفزار
فرهنگ گویش مازندرانی